شرحه شرحه عشق
شرحه شرحه عشق
شرحه شرحه عشق
«گويند سر اوست كه در شوشتر مدفون است و باقي اعضاي او عضو عضو در بلاد متفرق گرديد.» اين سرنوشت عبدالله بن الحسن از نوادگان امام سجاد(ع) ، در كتاب تذكره شوشتر است . عبدالله كه از مردان خدا و مبلغان او بود، در جنوب ايران به دام ماموران خليفه افتاد و چنانكه رسم رايج حاكمان آن عصر بود، سر از تنش جدا شد و اندامش شرحه شرحه . اندام عبدالله (ع) را در شهرهاي مختلف پراكنده كردند تا مخالفان فكر اعتراض از سر بيرون كنند. اما ماموران حكومتي براي دريافت صله خوش خدمتي شان بايد سر را برگرفته تا نزد والي خود برند. پس سر عبدالله(ع) را در توبره كردند و به راه افتادند تا در ميانه راه«مرور ايشان به شوشتر افتاد...»
ماموران خليفه خسته از پيچ و تاب هاي راه و كلافه از آفتاب سوزان جنوب ايران به شوشتر رسيدند و در خانه پيرزني كه بعدها اهل شوشتر او را بي بي گزيده ناميدند ، اقامت كردند. هر چند ماموران در انجام ماموريت عجله داشتند؛ اما خستگي راه امانشان نداد و در دم به خوابي عميق رفتند . در اين ميانه گذر پيرزن صاحبخانه به اندروني افتاد و نگاهش به توبره . كنجكاوي پيرزن را مجبور كرد كه نگاهي ميان توبره بيندازد و چشم در چشم عبدالله بن حسن شود. بي بي سراسيمه آنچه را ديده بود، نشان نوجوانش ابراهيم داد. ابراهيم كه در كوچه پس كوچه هاي شوشتر چيزهايي از ماجراي شهادت عبدالله و ماموراني كه به سمت دارالخلافه مي رفتند شنيده بود، صاحب سر را شناخت و به مادر پيشنهاد داد تا سر او را بريده و به جاي سر مبارك ميان توبره بگذارد . با اين كار سر در شوشتر مي ماند و به احترام به خاك سپرده مي شد. بي بي نگران و مردد بود و ابراهيم مطمئن و مصمم.
عبدالله جزايري در ادامه روايتش از شهادت عبدالله بن حسن(ع) مي نويسد:«ايشان بريرند و چنين كردند.» تا قبل از نگارش تذكره شوشتر به قلم عبدالله جزايري ، در هيچ متن تاريخي خبري از عبدالله سربخش و مادرش نيست اما از اين پس تقريباً هر كتابي كه در تاريخ و جغرافياي اين شهر نوشته شده ، به اعتبار عبدالله جزايري ، داستان شهادت امامزاده را كلمه به كلمه تكرار كرده است . وجود مقابري در همسايگي ضريح امامزاده كه شوشتري به ابراهيم و مادرش نسبت مي دهند اسناد مكمل اين حكايت است .
در گذشته چندان دوري كه حصار بالا بلند شهر همچنان سرپا بود، امامزاده درست در منتهي اليه جنوبي شهر و در پناه ديوار خشتي حصار قرار داشت . در خارج حصار هم در نهري فرعي ،بخشي از آب كاروان ديواره خشتي را همراهي مي كرد. كارون به همراه حصار خشتي ساساني ، پاسداري از شوشتر ، مردمان خونگرم و آسياب هاي گردانش را در برابر مهاجمان عهده داشتند. با اين حساب مسافراني كه قصد گذر از حصار و ورود به شهر را داشتند بايد راه يكي از شش دروازه شهر را در پيش مي گرفتند. يكي از اين شش دروازه ، دروازه اي بود كه رو به پل «لشكر» باز مي شد و مسافران را به امامزاده نزديك مي كرد.
سوگواري عاشوراييان شوشتر در ايام محرم ترتيب و آداب خاصي دارد. دسته هاي زنجير زن و سينه زن ، حجره هاي روان بر دوش عزاداران و سواران اشقيا و اوليا كه با شمشيرهاي آخته در نبردند و روز هشتم به سمت مقام عباس (ع) روان مي شدند. مكاني كه به اعتقاد محلي ها قدمگاه حضرت ابالفضل(ع) است . مردمان ، تاسوعا را مهمان براء بن مالكند كه اولين شهيد اسلام در ايران است و عاشورا ، سوم و اربعين شهداي كربلا را نزد امامزاده عبدالله (ع) مي گذرانند.
شوشتر چنان از امامزداده ها ، تكايا و اماكن مذهبي غني است كه بسياري به آن شهر «چهل پير» گفته اند. اما به گواه جمعيتي كه يك دم حرم را رها نمي كنند و به هر بهانه اي خودشان را پاي گنبد پله اي مي رسانند ، عبدالله محبوب ترين پير شوشتر است.
بناي آرامگاه يك عمارت مربع شكل است با دو مناره در دو كنج و مناره هاي دور افتاده از گنبد انگار در وسط راه ناگهان تمام شده اند. كبوترها يك دم دو مناره را رها نمي كنند ، بايد شهر از آن بالا ديدني تر باشد. تنها قسمتي از مناره ها و بنا بهره اي از قطعات براق كاشي برده اند؛ چرا كه با آفتاب تابان خوزستان انعكاس نور روي كاشي ها چشم هر زائري را مي زند و معماران كار بلد روكشي از سنگ مات را به كاشي الوان ترجيح داده اند.
ايوان بنا سراسر سفيد است و تنه گچي اش پر است از گچ كاري هاي ظريف . بين گچ كاري ها مي توان آرزوها و اميدهاي زوار دست به قلم را ديد . بين نوشته هاي خودكاري و ماژيكي يكي از خدا شفاي خواهر بيمارش را خواسته و ديگري آرزوي وصال دو نامي را داردكه در كنار هم نوشته شده اند.
درست در انتهاي نماز خانه معطر ، طاقي ضربي ميان حاشيه اي از كتيبه هاي سنگي قرار دارد.تزئينات سنگي امامزاده نمونه حجاري هايي است كه در صحن و شبستان مسجد جامع كهن شهر هم كار شده است . ظاهراً درگذشته نه چندان دور استفاده از سنگ رسم رايجي ميان معماران شوشتري بوده است . طاق سنگي درست در انتهاي نماز خانه ، ضريح طلايي رنگي را قاب كرده است . عبدالله جزايري در «تذكره شوشتر» صاحب ضريح طلايي رنگ را عبدالله بن الحسن ، از نوادگان امام سجاد(ع) معرفي مي كند و قاضي نورالله شوشتري در مجالس المومنين واو را از «اكابر ذريه سيد المرسلين» مي داند و در فضل و طهارت مشابه جدش امام زين العابدين.(ع)
در خوزستان باغملكي ها هم مقبره اي دارند كه به عبدالله بن الحسن نسبتش مي دهند؛ البته به تن بي سراو ، در ايامي كه امامزاده به شهادت رسيد ، سر سادات شهيد را براي عرضه به حكام مثل عبدالله (ع) از تنشان جدا مي كردند. اما قاتلان عبدالله (ع) با قتل او نه تنها ياد فرزند امام سجاد (ع) را از خاطره ها پاك نكردند ، كه او را در اين سرزمين منتشر و تكثير كردند. حالا امامزاده عبدالله بن الحسن در ايران چندين مقبره دارد و زائراني بسيار.
ماموران خليفه خسته از پيچ و تاب هاي راه و كلافه از آفتاب سوزان جنوب ايران به شوشتر رسيدند و در خانه پيرزني كه بعدها اهل شوشتر او را بي بي گزيده ناميدند ، اقامت كردند. هر چند ماموران در انجام ماموريت عجله داشتند؛ اما خستگي راه امانشان نداد و در دم به خوابي عميق رفتند . در اين ميانه گذر پيرزن صاحبخانه به اندروني افتاد و نگاهش به توبره . كنجكاوي پيرزن را مجبور كرد كه نگاهي ميان توبره بيندازد و چشم در چشم عبدالله بن حسن شود. بي بي سراسيمه آنچه را ديده بود، نشان نوجوانش ابراهيم داد. ابراهيم كه در كوچه پس كوچه هاي شوشتر چيزهايي از ماجراي شهادت عبدالله و ماموراني كه به سمت دارالخلافه مي رفتند شنيده بود، صاحب سر را شناخت و به مادر پيشنهاد داد تا سر او را بريده و به جاي سر مبارك ميان توبره بگذارد . با اين كار سر در شوشتر مي ماند و به احترام به خاك سپرده مي شد. بي بي نگران و مردد بود و ابراهيم مطمئن و مصمم.
عبدالله جزايري در ادامه روايتش از شهادت عبدالله بن حسن(ع) مي نويسد:«ايشان بريرند و چنين كردند.» تا قبل از نگارش تذكره شوشتر به قلم عبدالله جزايري ، در هيچ متن تاريخي خبري از عبدالله سربخش و مادرش نيست اما از اين پس تقريباً هر كتابي كه در تاريخ و جغرافياي اين شهر نوشته شده ، به اعتبار عبدالله جزايري ، داستان شهادت امامزاده را كلمه به كلمه تكرار كرده است . وجود مقابري در همسايگي ضريح امامزاده كه شوشتري به ابراهيم و مادرش نسبت مي دهند اسناد مكمل اين حكايت است .
محبوب ترين پير شهر
در گذشته چندان دوري كه حصار بالا بلند شهر همچنان سرپا بود، امامزاده درست در منتهي اليه جنوبي شهر و در پناه ديوار خشتي حصار قرار داشت . در خارج حصار هم در نهري فرعي ،بخشي از آب كاروان ديواره خشتي را همراهي مي كرد. كارون به همراه حصار خشتي ساساني ، پاسداري از شوشتر ، مردمان خونگرم و آسياب هاي گردانش را در برابر مهاجمان عهده داشتند. با اين حساب مسافراني كه قصد گذر از حصار و ورود به شهر را داشتند بايد راه يكي از شش دروازه شهر را در پيش مي گرفتند. يكي از اين شش دروازه ، دروازه اي بود كه رو به پل «لشكر» باز مي شد و مسافران را به امامزاده نزديك مي كرد.
سوگواري عاشوراييان شوشتر در ايام محرم ترتيب و آداب خاصي دارد. دسته هاي زنجير زن و سينه زن ، حجره هاي روان بر دوش عزاداران و سواران اشقيا و اوليا كه با شمشيرهاي آخته در نبردند و روز هشتم به سمت مقام عباس (ع) روان مي شدند. مكاني كه به اعتقاد محلي ها قدمگاه حضرت ابالفضل(ع) است . مردمان ، تاسوعا را مهمان براء بن مالكند كه اولين شهيد اسلام در ايران است و عاشورا ، سوم و اربعين شهداي كربلا را نزد امامزاده عبدالله (ع) مي گذرانند.
شوشتر چنان از امامزداده ها ، تكايا و اماكن مذهبي غني است كه بسياري به آن شهر «چهل پير» گفته اند. اما به گواه جمعيتي كه يك دم حرم را رها نمي كنند و به هر بهانه اي خودشان را پاي گنبد پله اي مي رسانند ، عبدالله محبوب ترين پير شوشتر است.
بارگاه خوزستاني
بناي آرامگاه يك عمارت مربع شكل است با دو مناره در دو كنج و مناره هاي دور افتاده از گنبد انگار در وسط راه ناگهان تمام شده اند. كبوترها يك دم دو مناره را رها نمي كنند ، بايد شهر از آن بالا ديدني تر باشد. تنها قسمتي از مناره ها و بنا بهره اي از قطعات براق كاشي برده اند؛ چرا كه با آفتاب تابان خوزستان انعكاس نور روي كاشي ها چشم هر زائري را مي زند و معماران كار بلد روكشي از سنگ مات را به كاشي الوان ترجيح داده اند.
ايوان بنا سراسر سفيد است و تنه گچي اش پر است از گچ كاري هاي ظريف . بين گچ كاري ها مي توان آرزوها و اميدهاي زوار دست به قلم را ديد . بين نوشته هاي خودكاري و ماژيكي يكي از خدا شفاي خواهر بيمارش را خواسته و ديگري آرزوي وصال دو نامي را داردكه در كنار هم نوشته شده اند.
زير گنبد سفيد
درست در انتهاي نماز خانه معطر ، طاقي ضربي ميان حاشيه اي از كتيبه هاي سنگي قرار دارد.تزئينات سنگي امامزاده نمونه حجاري هايي است كه در صحن و شبستان مسجد جامع كهن شهر هم كار شده است . ظاهراً درگذشته نه چندان دور استفاده از سنگ رسم رايجي ميان معماران شوشتري بوده است . طاق سنگي درست در انتهاي نماز خانه ، ضريح طلايي رنگي را قاب كرده است . عبدالله جزايري در «تذكره شوشتر» صاحب ضريح طلايي رنگ را عبدالله بن الحسن ، از نوادگان امام سجاد(ع) معرفي مي كند و قاضي نورالله شوشتري در مجالس المومنين واو را از «اكابر ذريه سيد المرسلين» مي داند و در فضل و طهارت مشابه جدش امام زين العابدين.(ع)
در خوزستان باغملكي ها هم مقبره اي دارند كه به عبدالله بن الحسن نسبتش مي دهند؛ البته به تن بي سراو ، در ايامي كه امامزاده به شهادت رسيد ، سر سادات شهيد را براي عرضه به حكام مثل عبدالله (ع) از تنشان جدا مي كردند. اما قاتلان عبدالله (ع) با قتل او نه تنها ياد فرزند امام سجاد (ع) را از خاطره ها پاك نكردند ، كه او را در اين سرزمين منتشر و تكثير كردند. حالا امامزاده عبدالله بن الحسن در ايران چندين مقبره دارد و زائراني بسيار.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}